فضا و نابرابری اجتماعی: مطالعه جدایی گزینی فضایی و تمرکز فقر در محله‌های مسکونی تهران


هدف اصلی تحقیق حاضر، بررسی نظری عوامل مؤثر بر جدایی گزینی فضایی و تمرکز فقر و آثار آن بر شکل گیری خرده فرهنگ جرم زا از طریق نقد اثباتی و آزمون تجربی است. این تحقیق، حاوی دو سؤال عمده است: یکی سؤال رابطه فضا و نابرابری اجتماعی و دلالتهای آن بر جدایی گزینیهای فضایی و دیگری سؤال تمرکز فقر و اثر آن بر پیدایش خرده فرهنگ کجرو. بعلاوه، یکی از اهداف ضمنی این تحقیق، دستیابی به پاسخی است نو به سؤال دیرینه نابرابری فضایی، سطح مورد توجه ما در این تحقیق، نابرابری فضایی شهری است.
بر پایه چارچوب نظری تحقیق که عمدتا بر پایه ماهیت چند بعدی و کثرت گرایانه نابرابری وبری استوار است، منشأ جدایی گزینی فضایی، در کل به سه غرضه مختلف و مرتبط الف) نظم با ساختار اقتصادی، ب) دولت و نظم یا ساختار سیاسی و ج) عرصه زیستی – اجتماعی بر می گردد. در شرایطی که جدایی گزینه های فضایی به سوی جدایی کامل اقشار و گروههای مختلف اجتماعی باشد، محله های مسکونی به زمینه هایی برای تعاملات و تماسهای درون طبقاتی تبدیل خواهند شد. افزایش تماسهای درون طبقاتی و کاهش تماسهای بین طبقاتی منجر به کاهش نقش طبقات متوسط به مثابه گروههای مرجع در محله های فقیرنشین و در نتیجه تمرکز فقر و شکل گیری خرده فرهنگ جرم زا در این محله ها خواهد شد. طبقات متوسط به مثابه دیگران تعمیم یافته برای طبقات پایین ایفای نقش می کنند و در واقع یکی از معانی تأثیر محله ای با همسایگی نیز همین گروه مرجع شدن طبقات متوسط است.

بر این اساس، فرضیه محوری تحقیق عبارت است از : هر چه میزان تمرکز فقر بیشتر، احتمال شکل گیری خرده فرهنگ جرم زا بیشتر: در این تحقیق سعی شده است تا با تنظم پرسشنامه ای که حاوی سوالهای عمومی و اختصاصی است، ضمن اطلاع از وضعیت عمومی و به طور خاص وضع در آمد و پایگاه اقتصادی – اجتماعی ساکنان سه محله، که بر پایه شاخص قیمت زمین مسکونی انتخاب شده اند، با طرح سؤالهای اختصاصی به سنجش گرایش به خرده فرهنگ کجرو در بین سر پر ستهای خانوارهای ساکن بپردازیم.

در کل، آمار فراوانی و توصیفی سوالهای عمومی، به ویژه آمار مربوط به شاخصهای جدایی گزینی فضایی اقشار و گروههای مختلف اجتماعی، در حد قابل توجهی، جدایی گزینی مزبور را تأیید می کند. میانگین سواد سرپرست، خانوار و همسر وی، گروه شغلی، منزلت شغلی، سطح درآمد و درآمد سرانه و در کل پایگاه اقتصادی اجتماعی از عمده ترین معیارهای جدایی گزینی فضایی محسوب می شوند که در این تحقیق، تفاوتی معنادار را در محله های سه گانه نشان می دهند. به عبارت دیگر، در سطح مقایسه بین میانگین شاخصها و معیارهای مزبور و معنادار بودن تفاوت بین این میانگین ها در محله های سه گانه، جدایی گزینی فضایی آموزشی، شغلی، درآمدی و پایگاهی نسبت به محله جنوب شهر کاملا مشهود است. از سوی دیگر، مقایسه بین میانگین شاخصهای متغیر وابسته، یعنی خرده فرهنگ کجرو و معنادار بودن تفاوت بین آنها در محله های مزبور، حکایت از تقارن جدایی گزینی فضایی با گرایش به بعضی از شاخصهای این خرده فرهنگ، یعنی اعتقاد به شانس، قدرگرایی، بنده لحظه ها بودن، تمایل به خشونت، گرایشات مذهبی خاص، بی تفاوتی محیطی و ارتباط محله ای دارد.

راه دیگر، برای تعیین میزان تأثیر و نقش محله های مختلف در تفسیر واریانس متغیر وابسته تحقیق، یکی کردن اطلاعات در مناطق مختلف و بهره گیری از تکنیک رگرسیون چند متغیره است. نتایج به دست آمده نشان میدهد که از بین متغیرهای مستقل پایگاه اقتصادی – اجتماعی، سکونت در محله جنوب شهر و متغیرهای کنترلی سن و سواد، بیشترین و معنادار ترین قدرت تبیین کنندگی متعلق به سکونت در محله جنوب شهر ( با ضریب استاندارد ۰/۴۷) و متغیر سن (با ضریب استاندارد ۰ / ۱۸) است و این به معنای تأیید و یا حداقل عدم ابطال فرضیه تحقیق است.

پایان‌نامه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *