تا سال ۱۹۹۹ تعداد کمی از محققین بر روی فقر کودک به عنوان نگرانی ای که ارزش تأکید ویژه داشته باشد، متمرکز بودند. فقر به معنای فقر بزرگسال و خانوار بود، و رویکرد رایج برای اندازه گیری متکی به نماگر های درآمد یا مصرف بود. هیچ اطلاعاتی درباره فقر کودک در سطح جهانی یا منطقه ای وجود نداشت، و فقط چند کشور معدود تعداد کودکانی را که در خانوار های فقیر بسر می بردند را تخمین می زدند. وقتی داده های مطالعه پیتر تانسند و دیوید گوردون در گزارش وضعیت کودکان جهان در سال ۲۰۰۵ مورد استفاده قرار گرفت نشان داد که بیش از یک میلیارد کودک در جهان در یک یا چند نیاز اساسی با محرومیت شدید مواجه هستند.
امروزه تجزیه و تحلیل فقر و کاهش آن در صدر امور سیاست گذاران و تحلیل گران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است به طوریکه در گزارش های توسعه انسانی ریشه کن کردن فقر بیش از آنکه به عنوان یک معضل و چالش توسعه معرفی شود به عنوان چالش حقوق بشر معرفی شده است. در اهداف توسعه هزاره از بین بردن فقر و گرسنگی به عنوان یکی از مهمترین چالش ها معرفی شده است. در این میان پرداختن به دو مساله در پژوهش کاربردی و آکادمیک حائز اهمیت است. اولین مساله در بررسی و تجزیه و تحلیل فقر مفهوم پویایی آن است. صرفا پرداختن به این مساله که چند درصد از افراد جامعه فقیر هستند نمی تواند کمکی برای سیاست گذاری جهت ریشه کن کردن فقر بکند. فقر یک مفهوم پویا است. باید در تحلیل فقر به این مساله پرداخته شود که چه کسانی در طول زمان با احتمال بیشتر در فقر باقی می مانند و همچنین چه کسانی در خطر فقیر شدن هستند. پویایی فقر اشاره به فرآیندهای تغییرات اجتماعی دارد که منجر به افزایش، کاهش و یا تداوم فقر می شوند. در مساله پویایی فقر جریان ورود و خروج خانوار به فقر و از فقر مورد بررسی قرار می گیرد. در تحلیل پویایی فقر به دو بعد اصلی یعنی فرآیندهای بلند مدت (برای فقر مزمن) و فرآیندهای کوتاه مدت ( برای فقر گذرا) تاکید می شود. لذا بررسی فقر با رویکرد پویا به سیاست گذاران کمک می کند که اثرگذاری سیاست های فقر زدایی را مورد ارزیابی قرار دهند. برخی یافته های نگارنده متن و همکاران آن در دانشگاه الزهرا نشان می دهد که در جامعه ایران احتمال عدم تغییر وضعیت بیش از ۴۰ درصد است. این یافته بر اساس مطالعه ای است که در مقایسه سال های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۵ به دست آمده است. به این معنی که فردی که در سال ۱۳۹۱ فقیر بوده است در سال ۱۳۹۵ هم فقیر مانده است. احتمال تغییر وضعیت در مناطق شهری ۸ درصد و در مناطق روستایی ۶ درصد بوده است. یعنی در مناطق روستایی و شهری پدیده پایداری فقر مشاهده شده است و این به معنای عدم اثرگذاری سیاست های فقرزدایی بوده است. پیشنهاد می شود سیاست گذاران در برنامه های توسعه و بودجه های سالانه سیاست های حمایتی خود را در جهت فقر زدایی با نگرش پویایی فقر سیاست گذاری کنند.
دومین مساله در پژوهش های مربوط به فقر پرداختن به فقر چند بعدی به طور عام و فقر چند بعدی کودک به طور خاص است. یکی از سوال های مهمی که در تجزیه و تحلیل فقر به آن پرداخته می شود این است که میزان و شدت فقر در جامعه چقدر است؟ پاسخ به این سوال بستگی به این دارد که شاخص فقر چه باشد، متفاوت خواهد بود. بحث این است که آیا صرفا داشتن درآمدی کمتر از خط فقر فقیر به حساب می آید؟ آمارتیاسن با انتقاد از درآمد محوری فقر آن را چند بعدی می داند لذا رویکرد قابلیتی معرفی می کند. به این معنی که کسی فقیر است که از قابلیت ها محروم باشد. نداشتن قابلیت استفاده از منابع توسط یک فرد مطلوبیت در اختیار داشتن آن منابع را به دست نمی آورد لذا فرد فقیر محسوب می شود. در این رویکرد فقر به مثابه محرومیت از قابلیت های فردی و اجتماعی است. در ادبیات جدید توسعه برای تجزیه و تحلیل فقر اولا رویکرد قابلیتی در نظر گرفته ثانیا برای ریشه کن کردن آن محور را کودک قرار می دهند. به این معنی که برای تجزیه و تحلیل فقر باید فقر چند بعدی کودکان را مد نظر قرار داد.
تا سال ۱۹۹۹ تعداد کمی از محققین بر روی فقر کودک به عنوان نگرانی ای که ارزش تأکید ویژه داشته باشد، متمرکز بودند. فقر به معنای فقر بزرگسال و خانوار بود، و رویکرد رایج برای اندازه گیری متکی به نماگر های درآمد یا مصرف بود. هیچ اطلاعاتی درباره فقر کودک در سطح جهانی یا منطقه ای وجود نداشت، و فقط چند کشور معدود تعداد کودکانی را که در خانوار های فقیر بسر می بردند را تخمین می زدند. در سال ۱۹۹۹، گروه متخصصین سازمان ملل در آمار فقر در یک گردهمایی در پرتغال توجه به فقر کودک در واژه های آماری و سیاستگذاری را مورد تأکید قرار دادند. این گردهمایی تأکید داشت که روش های متداول اندازه گیری آن زمان، کودکان فقیر را بیش از اندازه نشان می داد و ضمناً رویکرد اندازه گیری پولی در محاسبه فقر کودک کافی نیست. در اواخر سال ۱۹۹۹ یونیسف با هدف تأثیرگذاری بر برنامه های مطالعات فقر بانک جهانی عبارت “کاهش فقر از کودکان آغاز می شود” را مطرح کرد. در سال ۲۰۰۳ گروهی از محققین به هدایت پیتر تانسند و دیوید گوردون نخستین تخمین از فقر کودک در جهان را برای یونیسف انجام دادند. وقتی داده های این مطالعه در گزارش وضعیت کودکان جهان در سال ۲۰۰۵ مورد استفاده قرار گرفت نشان داد که بیش از یک میلیارد کودک در جهان در یک یا چند نیاز اساسی با محرومیت شدید مواجه هستند. این گزارش موجب گسترش آگاهی در بین سیاستگذاران شد و ضرورت اقدام برای مقابله با فقر کودک را متذکر شد. به نحوی که در سال های بعد، مراکز دانشگاهی و فعالین اجتماعی یک شبکه بین المللی از فعالین را تشکیل دادند که همه آنها درگیر پژوهش بر روی فقر و رفاه کودک بودند. امروزه با قرار گرفتن فقر کودک در کانون صحنه بین المللی افزایش قابل توجهی در پژوهش و فعالیت بر روی فقرکودک در جهان را شاهد هستیم.
رویکرد واحدی در مورد اینکه فقر کودک چیست و چگونه محاسبه میشود وجود ندارد اما اغلب مطالعات و سازمان های مرتبط با مسأله فقر کودک آن را به عنوان یک پدیده چند بعدی در نظر میگیرند. بررسی وضعیت کودکان جهان نشان میدهد که کودکانی در فقر به سر میبرند که محرومیت های مادی، روحی و روانی که برای زندگی، رشد و پیشرفت لازم است را تجربه کرده اند بنابراین از حقوق اساسی خود محرومند، و بنابراین به تمام توانایی های بالقوه خود دست پیدا نمی کنند و نمیتوانند به طور کامل در فعالیتهای اجتماعی به صورت برابر با دیگران شرکت کنند و این ریشه عدم توسعه یافتگی کشور ها است. این نگاه به فقر کودک بر ماهیت چند بعدی فقر کودک تأکید میکند. اما همچنان که مینوجین ۲۰۰۵ اشاره میکند سایر عوامل نیز در این میان نقش اساسی دارد. بنابراین مجموعهای از عوامل مادی و عواملی که در تبعیض و محرومیت در بین کودکان و نوجوانان مؤثر است و بر رشد جسمی آنان تأثیر میگذارد باید در محاسبه فقر کودکان دخیل باشد. این رویکرد فراتر از نگاهی صرفاً مالی خواهد بود. علاوه بر تجزیه و تحلیلهای گسترده در فقر درآمدی، اغلب تعاریف موجود ارتباط واضح بین فقر کودکان و نقض حقوق انسانی آنها را نشان میدهد. بنابراین رویکردی حق محور در محاسبه فقر و در فرایند سیاست گذاری ها نقش اساسی خواهد داشت. یونیسف در تعریفی از فقر کودک آن را شامل محرومیت هایی از حقوق اساسی میداند. این دیدگاه میتواند در مبارزه با فقر کودکان به صورت بسیار مؤثر به کار گرفته شود. یونیسف معتقد است که مفهوم فقر کودک میتواند در چارچوب وجود حقوق اجتماعی و اقتصادی تعریف شود. به طوریکه مشخص شود که کدام دسته از حقوق اجتماعی و اقتصادی برای کودکان محقق شده است و کدام دسته از آنها دریغ شده است. به عنوان مثال دسترسی به آب لوله کشی، خدمات فاضلاب شهری، خدمات پزشکی، اطلاع رسانی و آموزش نمونه ای از این حقوق میباشند که عدم دسترسی به آنها میتواند سبب مرگ نابهنگام، گرسنگی و سوء تغذیه شود.
کاهش فقر با حمایت از کودکان به عنوان آسیب پذیرترین اعضای جامعه و احقاق حقوق آنان آغاز میشود. با این وجود به نظر میرسد تحقق کامل حقوق کودکان و نوجوانان با چالشهای مهمی در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مواجه است و از سوی دیگر پارهای از مشکلات مربوط به توسعه در ایران مانع از دستیابی کامل کودکان و نوجوانان به حقوق خود شدهاست. بهطور مثال در برخی از مناطق روستایی و محروم کشور سوء تغذیه، کافی نبودن مراقبتهای بهداشتی و کیفیت پایین آموزش باعث شده کودکان به نوعی در چرخه فقر گرفتار شوند. نتایج مطالعه ای که در موسسه کار و تامین اجتماعی با عنوان ” مطالعه تطبیقی در خصوص سیاست های کاهش فقر چند بعدی کودک” توسط تیم همکار نگارنده این متن انجام شد حاکی از آن است که بیشتر نرخ محرومیت به ترتیب در ابعاد امکانات زندگی، مسکن، سلامت، تغذیه، امنیت و حمایت و آموزش مشاهده میشود. ۷۹ درصد کودکان حداقل در یک بعد از ۶ بعد محروم هستند و کودکانی که حداقل در یک بعد محروم هستند به طور متوسط از ۳۰ درصد محرومیتها رنج میبرند. چند نکته حائز اهمیت در ارتباط با مسئله بهزیستی کوکان وجود دارد. نکته اول شواهد روزافزون از پدیده کودک فروشی است. افزایش کودک فروشی در نتیجه فقر و بیکاری در جامعه است. هنگامی که نظام خانواده با فقر، بیکاری، طلاق، اعتیاد و عدم امنیت شغلی آمیخته شود، کودک فروشی و بی عاطفگی پدر و مادر امری عجیب به نظر نمیرسد. ادامه این روند میتواند سبب از بین رفتن بنیاد خانواده و بحرانهای دیگر در اجتماع شود. نکته دوم فرآیندهای اجتماعی مرتبط با بزرگ شدن در فقر و واکنشهای خود کودکان به فقر خانوادهشان است. کودکانی که در این شرایط رشد میکنند از لحاظ اجتماعی منزوی هستند. ایدههای مصرفیای که در ذهن کودکان فقیر از تصاویر پرزرق و برق رسانهها و مقایسه با همتایان شان شکل میگیرد اثرات کوبندهای بر رفتارها و دستاوردهای آتی آنها دارد. نکته سوم سهم کودکان در اقتصاد خانه است که نوعی تهدید بالقوه علیه زندگانیشان است. کودک کار محصول نهایی چرخه فقر است که دراینمیان، کار کودکان خیابانی یکی از دردناکترین تصاویر است. چون واضحترین چهره فقر است و راهحل نهایی فقرا و نشاندهنده استیصال آنهاست. نکته چهارم اینکه فقر در کودکی، ریسک انتخابهای ضد اجتماعی را افزایش میدهد. سوءمصرف مواد مخدر یکی از شایعترین آنها است. با توجه به این مطالب پیشنها می شود: ۱- از آنجایی که خانواده کودک چشمانداز مسیر زندگی اوست. وضعیت خانواده کودک عامل مهمی در تعیین فقر کودک است. محرومیتهای انباشتی مرتبط با پیشینه اجتماعی- اقتصادی کودکان، به مرور زمان پراهمیتتر میشوند. لذا بهبود سطح زندگی، بدون حل و فصل مسأله نابرابری، نمیتواند وضعیت کودکان را بهبود دهند.کودکانی که خانوادههایشان در جریان بهبود کلی زندگی عقب ماندهاند، همچنان با محرومیت مواجه خواهند بود. لذا باید مداخله در بخشهای مختلف اقتصاد با نگاه جامع به پدیده فقر صورت پذیرد. جهت افزایش کیفیت زندگی کودکان ناگزیریم کیفیت زندگی کل خانواده را افزایش دهیم. ۲- مسئله مهم عزم جدی دولت در جهت کاهش فقر است. سازمانهای متعددی در جهت کاهش فقر فعالیت میکنند. اما اغلب این سازمانها در مواجهه با فقر ناتوان هستند. چراکه مسئله فقر از چرخه تولید فقر مجزا است. لذا موفقیت سازمانها در مبارزه با فقر کاهش چرخههای تولید فقر است و نه صرفاً کاهش فقر. ۳- استثمار، خشونت جسمی و روحی مواردی هستند که حتماً باید به آنها توجه داشت. بنابراین در اقدام همه جانبه برای کاهش فقر کودک باید به جنبههای روانشناختی زندگی کودکان نیز توجه کرد. ۴- اجرای سیاستهای توانمندسازی جهت کاهش فقر کودک از جمله آموزش امری ضروری است. امروزه در ادبیات توسعه برای تبیین عدم توسعه یافتگی کشورها مسئله را از دوران کودکی و نحوه برخورد با کودکان مورد توجه قرار می دهند. اینکه کودکان چگونه مورد حمایت قرار می گیرد. اسگلیتز در بحث توسعه یافتگی کشورها به این نکته اشاره می کند که اگر می خواهید بدانید چه کشوری توسعه یافته است اولین جایی را که باید مورد بررسی قرار دهید سیستم آموزش و پرورش آن کشور و اینکه چگونه از کودکان خود حمایت می کنند. لذا بهسازی برنامهها در مدارس برای کودکان، حمایت از برنامههای بیشتر تفریحی برای محلههای نیازمند، شناسایی و بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل به چرخه آموزش از جمله این موارد است. ۵- بهبود و مداخلاتی در وضعیت خوراک و غذای دوران خردسالی کودکان بخصوص در مناطق محروم کشور و روستا یکی از راههای برون رفت از زنجیره فقر غذایی است. ۶- فقر کودک یک پدیده چند وجهی است و به راحتی با افزایش سطح آموزش و بهداشت قابل برنامهریزی و کاهش نیست. سیاستهای عمومی نباید تنها در مورد فقر موجود در جامعه و کاهش آن تنظیم شوند بلکه باید سیستم پیشرفت و حمایت اجتماعی نیز طراحی شود.
نویسنده:میرحسین موسوی- دانشیار دانشگاه الزهرا- گروه اقتصاد