مولفان کتاب: آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو
دههها تلاش جدی برای بهبود زندگی فقرا در کشورهای در حال توسعه، نتایج متفاوت و گاه متنقاضی به دنبال داشته است. اگرچه برخی کشورها مانند چین پیشرفتهای چشمگیری در کاهش فقر داشتهاند، بسیاری دیگر نیز در این مسیر ناموفق بودهاند. اما راه حل این مسئله چیست؟ چرا انواع مختلف برنامهریزیهای کاهش فقر اغلب به نتیجه نمیرسند؟ پیچیدگیهای فقر چیست که اتخاذ تصمیم برای حل آن و سیاستگذاری و برنامهریزی را تا این اندازه دشوار کرده است؟ از رویکرد بازار آزادی آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل گرفته تا رویکرد «دام فقر» جفری ساکس، از رویکرد فرهنگ فقر و وابستگی ویلیام ایسترلی گرفته تا رویکرد نهادی دارون عجم اوغلو و رابینسون، همگی به دنبال پاسخ به این پرسش هستند که چرا برخی کشورها فقیر و برخی کشورها ثروتمند هستند؟
«اقتصاد فقیر» که در سال ۲۰۱۱ منتشر و در سال ۱۳۹۲ در ایران ترجمه و به چاپ رسید، حاصل سالها پژوهش میدانی برای بررسی جزئیات زندگی بسیار پیچیده فقرا و مسائل درهمتنیده با آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است. نویسندگان این کتاب، بنرجی استاد اقتصاد دانشگاههای هاروارد و پرینستون و دوفلو استاد اقتصاد توسعه در ام.آی.تی، بیش از پانزده سال از عمر خویش را صرف بررسی زندگی فقرا در روستاهای هند، مراکش، کنیا، اندونزی و بسیاری دیگر از کشورهای در حال توسعه کردهاند. مسئله آنان این است که توسعهنیافتگی و فقر در واقع حاصل هزاران مسئله کوچکتر است که راهحلهای احتمالی آنها ضرورتاً در یک راستا نیستند.
شیوه نگاه بنرجی و دوفلو در سراسر این کتاب، توجه به جزئیات، درک روش تصمیمگیری مردم و تمایل به تجربه و آزمایش است. به این ترتیب، آنها بهتر توانستند بینشهای اولیه و انگیزههایی را دریابند که تصمیمهای فقرا و زندگیهای آنها را راهبری میکند. پیام کتاب این است که یک راه حل طلایی کلاننگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم به منظور اصلاح روشهای پیشین،فهم درباره ماهیت فقر است. بنابراین بنرجی و دوفلو بدون کلاناندیشی در مورد سیاستهای مبارزه با فقر، به شکل خرد به راهحلهای ممکن آن فکر کردند و نشان دادند وقتی سیاستهای به دقت طراحی شده، زمینه فرهنگی ـ اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را لحاظ کند، حتی تغییراتی کوچک در سازوکار ارائه کمک جهانی میتواند به طور چشمگیری کارایی آن را متحول سازد. به این ترتیب استدلالها و سیاستهای پیشنهادی آنها نه تنها با مجموعه دادهها و شواهد تجربی بلکه با داستانها و روایتهای زندگی فقرا همراه شده است. این دیدگاه پایین به بالا اعتبار خاصی به کتاب میبخشد.
آنچه باعث موفقیت این کتاب شده است، ایجاد یک تلفیق ارزشمند از تحلیل کلان اقتصاد توسعه و نگرش خرد به زندگی روزمره فقرا و نوع انتخابهای آنان در زندگی است. نویسندگان، مبنا و هسته سیاستگذاری را دادههای خرد قرار دادهاند و در عین حال تنها به آن بسنده نکردهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که فقرا تقریباً مجموعه ترجیحات و تواناییهای یکسانی مانند سایر انسانها دارند، اما تصمیمگیری بر پایه اطلاعات و منابع کم و با کمترین شانس و فرصتی برای خطا، زندگی آنها را دشوارتر و پیچیدهتر کرده است. بنرجی و دوفلو، میکوشند سیاستهایی را طراحی کنند که میتواند تأثیر واقعی روی بهبود زندگی فقرا داشته باشد و راهحلهایی عملی و کارآمد برای رفع مسائل آنها بیابند، ضمن اینکه کاستیهای راهحلهای موجود را نیز آشکار سازند.
کتاب «اقتصاد فقیر» توسط جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی ترجمه و توسط انتشارات دنیای اقتصاد در ۳۶۵ صفحه متن به چاپ رسیده است. این کتاب شامل ده فصل است، در فصل اول با عنوان «دوباره بیاندیش، دوباره»، تلاش شده تا رویکردهای پیشین و نگرشهای کلیشهای به فقر شکسته شود و نگاه جدیدی به فقر عرضه گردد. در فصل دوم با عنوان «یک میلیارد گرسنه؟» نشان میدهد که مسئله گرسنگی ناشی از کمبود غذا در جهان نیست، بلکه ناشی از مشکل ساختاری توزیع است و عدم آگاهی از ثمرات کیفیت مناسب تغذیه بر رشد و موفقیت در آینده، یکی از مهمترین عواملی است که موجب میشود فقرا انرژی و سرمایه اندک خود را صرف امور دیگری که اهمیت پایینتری دارند بکنند. در ادامه، فصل سوم با عنوان «میوههای آسانچین برای سلامت بهتر (جهانی)؟» به این مسئله میپردازد که نردبانهایی برای رهایی از دام فقر وجود دارد اما این نردبانها همیشه در جای درست قرار ندارند و به نظر میرسد مردم نمیدانند چگونه باید از آنها بالا روند و یا حتی به نظر میرسد مردم نمیخواهند از این نردبانها استفاده کنند. باز هم عدم آگاهی موجب میشود فقرا در بحث سلامت، عملاً هزینههای خود را صرف اموری میکنند که تأثیر چندانی ندارد. (مثل صرف هزینه برای درمان به جای پیشگیری) و این امر در کنار نواقص کارکردی دولتها در ارائه خدمات بهداشت و سلامت، موجب گرفتاری بیشتر فقرا در «دام سلامت» میشود. فصل چهارم با عنوان «شاگرد اول کلاس» به مسئله آموزش و تأثیر آن بر کاهش فقر میپردازد. در این فصل، دو رویکرد عرضهمدار و تقاضامدار مقایسه شده و به علل و عوامل عدم توفیق مدارس در کاهش فقر و کیفیت پایین آموزش پرداخته شده است. در فصل پنجم، با عنوان «خانواده بزرگ پاک سودارنو»، رفتارهای جنسی، باروری و فرزندآوری فقرا مورد بررسی قرار گرفته و تلاش شده تا به این پرسش که چرا خانوادههای فقیر عموماً فرزندان بیشتری میآورند پاسخ داده شود. فصل ششم با عنوان «مدیران پابرهنه صندوقهای سرمایهگذاری تأمینی» در مورد مخاطرههای فقیر بودن و دلایل ساختاری و فرهنگی عدم بیمه شدن فقرا در مقابل حوادث و پیشامدهای طبیعی و کاری بحث میکند. در فصل هفتم با عنوان «مردان کابلی و خواجگان هندی؛ بررسی اقتصادی (نه چندان) ساده وام دادن به فقرا» به مسئله تأثیر وام بر زندگی فقرا و موانع و مشکلات وام دادن و بازپس دادن وام پرداخته شده است. عنوان فصل هشتم «آجر به آجر پسانداز کردن» است. در این فصل نشان داده شده که اگرچه به ظاهر فقرا پولی برای پسانداز کردن ندارند، اما شواهد متعدد از سراسر جهان نشان میدهد عامل اصلی پسانداز نکردن، نداشتن پول نیست، بلکه نداشتن امکانات پسانداز است. البته نقش عوامل روانشناختی را نیز نباید نادیده گرفت. در فصل نهم، «کارآفرینان ناخواسته»، در مورد موانع رشد کسب و کارهای فقرا بحث شده است و در نهایت، در فصل دهم با عنوان «سیاستها، عرصه سیاسی» این مسئله که چرا سیاستهای خوب، قابلیت اجرا ندارند بررسی شده است. نهادگرایان، فساد را یکی از مهمترین دلایل ناکارآمدی میدانند، نویسندگان این کتاب، ضمن تأیید این نظر، تأکید میکنند راه مبارزه با فقر و فساد، از تغییرات جزئی در زندگی فقرا شروع میشود و نه از تغییرات بزرگ در سطح نهادهای سیاسی و اقتصادی.
آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو. ۱۳۹۲٫ اقتصاد فقیر: بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر جهانی. ترجمهی جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی. تهران: دنیای اقتصاد.
- نویسنده معرفی کتاب: فهیمه بهرامی