نویسندگان کتاب: لیونل دمری، تونی ادیسون
طی دهه ۱۹۸۰ کشورهای درحال توسعه به نحو فزایندهای مجبور بودهاند که اقتصاد خود را نسبت به شرایط نامطلوب اقتصاد بینالمللی که ناشی از شوکهای نفتی، رکود جهانی و وخامت رابطه مبادله بوده است، تعدیل کنند. در بسیاری از موارد این مشکلات با اتخاذ تدابیر داخلی ناصحیح تشدید شده و در نتیجه عدم توازنهای اقتصادی کلان وخیمتر شده است. اما مباحث اقتصاد نظری و عملی در کمک به سیاستگذاران، جهت فقرزدایی در چارچوب تعدیل ساختاری اقتصاد کشورشان، چندان مثمر ثمر نبوده است. به طوری که تئوری اقتصادی بهایی را که در اثر توجه محض به اعاده تعادلهای کلان به جای اعاده توازن در توزیع درآمدها متحمل شده، نادیده گرفته است. در کتاب پیش رو ابتدا سیاستهای گوناگون کشورها برای کمک به فقرا در چارچوب برنامه تعدیل ساختاری اقتصاد آن کشورها، مورد بررسی قرار گرفته و سپس چارچوب سادهای برای تجزیه و تحلیل این سیاستها ارائه شده است. نویسنده معتقد است که سیاستهای تعدیل ساختاری ممکن است در کوتاه مدت درآمدهای واقعی مصرف طبقات فقیر جامعه را کاهش دهد و حتی در بلند مدت نیز ممکن است گروههایی از فقرا از نتایج تعدیل اقتصاد منتفع نگردند. از نظر وی سیاستهای تعدیلی به توسعه اقتصادی شکل داده و توزیع درآمد را برای سالهای متمادی آتی تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. این امر اثرات مختلفی را برای گروههای مختلف فقیر در برخواهد داشت. از آنجایی که نویسنده معتقد است اندازه گیری خالص اثرات ناشی از منافع و مضار سیاستهای اقتصادی بر روی گروههای فقیر مشکل است، کوشیده به وجود امکانات بالقوه فقرزدایی در جریان تعدیل اقتصادی در طولانی مدت توجه کند. نویسنده نشان میدهد که برای فقرزدایی در این دوران اقداماتی صورت گرفته و در بسیاری از موارد نیز بانک جهانی نقش مهمی در این باره داشته است. همچنین نویسندگان سعی کردهاند نشان دهند از نقطه نظر تکنیکی برخورد یکسان با مسئله تعدیل ساختاری اقتصاد در کشورهای مختلف عملی و امکان پذیر است و لذا مسئله غامضتر امکان سیاسی چنین برخورد یکسانی را خارج حیطه مطالعه خود قرار دادهاند.
در بخش نخست ابتدا واژهها و مفاهیم مربوط به موضوع مورد بحث تعریف شده و سپس به ارائه یک چارچوب تحلیلی ساده که از طریق آن بتوان دادههای تجربی مربوط به کاهش فقر در جریان اجرای برنامههای تعدیل اقتصادی را بررسی کرد، ارائه داده است.
در این بررسی در هر بخش یک روش عمده برای کمک به فقرا به هنگام تعدیل اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است که عبارتند از:
۱-دسترسی بیشتر طبقات فقیر به سرمایههای تولیدی؛ ۲- افزایش بازدهی سرمایههای تولیدی؛ ۳- بهبود فرصتهای اشتغال؛ ۴- تأمین دسترسی به خدمات بهداشتی و آموزشی؛ ۵- افزایش درآمد طبقات فقیر جامعه از طریق پرداخت مستقیم به آنان
نویسندگان چنین نتیجه میگیرند که وجه مشخصه کلیه موارد این است که همگی آنها در قالب برنامههای تعدیل ساختاری اقتصادی متشکل و از پیش طراحی شده بوده و اغلب این برنامهها با کمک بانک جهانی طراحی و اجرا شدهاند. لذا تعدیلهای نامنظم که با آمادگی و برنامهریزی مختصری صورت بگیرد، نمیتواند مشکلات گروههای آسیب پذیر را رفع نماید. علاوه بر این تحولات ناشی از تعدیل اقتصادی، انگیزه و محرکهای اصلی را برای تخصیص مجدد منابع فراهم میآورد. البته سیاستهای مداخله گرانه به منظور حمایت از فقرا نباید به نحوی باشد که این انگیزهها تقلیل یابد. از نظر نویسندگان هدف اصلی و در عین حال مشکل سیاستگذاران بایستی این باشد که مشارکت طبقات فقیر را در فعالیتهای اقتصادی ایجاد شده در قالب برنامههای تعدیل ساختاری گسترش دهند. همچنین سیاست گذاران میتوانند از برنامه تعدیل به عنوان کاتالیزور استفاده نموده و به وسیله آن به دقت مطالعات هزینه-درآمدی برنامههای کمک به فقرا را انجام دهند.
دمری، لیونل و ادیسون، تونی(۱۳۷۰)، کاهش فقر و تعدیل ساختاری، تهران: موسسه تحقیقات پولی و بانکی وابسته به بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
- نویسنده معرفی کتاب: فاطمه نصیری