چرا ملت‌ها شکست می‌خورند: ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر


نویسندگان کتاب: دارون عجم‌اوغلو، جیمز ای رابینسون

چرا برخی کشورها فقیر و برخی دیگر ثروتمند هستند؟ این پرسش اصلی کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» نوشتۀ جیمز ای. رابینسون و دارون عجم‌اوغلو است. این کتاب دربارۀ تفاوت عظیم میان درآمدها و سطح زندگی در کشورهای ثروتمند جهان، مانند ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، آلمان و ممالک فقیر از جمله کشورهای آفریقایی جنوب صحرای بزرگ، آمریکای مرکزی و جنوب آسیا نوشته شده است. نویسندگان که این کتاب را در ۱۵ فصل تدوین کرده‌اند، در همان فصول ابتدایی تکلیف خود را با رویکردهایی که ثروت و فقر را مرتبط با هوش و نژاد یا جغرافیا و حاصلخیزی سرزمین‌ها می‌دانند، روشن می‌کنند و با ارائۀ مثال‌هایی نشان می‌دهند که این مسائل هیچ نسبت مستقیمی با ثروت و فقر ممالک ندارند. در عوض نویسندگان توجه خواننده را به نهادهای موجود در جامعه جلب می‌کنند تا نشان دهند که دو نوع نهاد، یعنی نهادهای فراگیر و نهادهای اندک‌سالار هستند که تعیین می‌کنند یک کشور از رشد و موفقیت اقتصادی بالایی برخوردار باشد یا در ورطۀ فقر و فقدان بغلطد.

در دو فصل نخست به بررسی‌ نمونه‌هایی پرداخته می‌شود که با وجود شباهت‌های جغرافیایی و تاریخی با استقرار نهادهای با کیفیت گوناگون راه‌ رشدهای متفاوتی را طی کرده‌اند. نویسندگان، شهر نوگالس را مثال می‌زنند که نیمۀ شمالی آن در ایالات آریزونای ایالات متحده و نیمۀ جنوبی آن در کشور مکزیک قرار دارد. مردمان نیمۀ شمالی در آموزش، سلامت و بهداشت، طول عمر و دسترسی به خدمات عمومی وضعیت بهتری نسبت به هم‌شهریان جنوبی خود دارند. به این دلیل روشن که ساکنان نوگالس آریزونا به نهادهای اقتصادی آمریکا و نهادهای سیاسی باز دسترسی دارند و ساکنان جنوبی از این نهادها محروم هستند. نویسندگان این وضعیت را در شیوه مستعمره‌سازی آمریکای شمالی و جنوبی ردیابی می‌کنند که در اولی با وجود آب و هوای خشن و پوشش گیاهی فقیرتر شیوۀ زندگی مهاجران و استقرار نهادهای ساختۀ دست‌شان باعث توزیع گستردۀ قدرت سیاسی و پشتیبانی از قواعد دموکراتیک شد.

نویسندگان در ادامه توضیح می‌دهند چگونه نهادهای اقتصادی فراگیر بازارهای فراگیر را به وجود می‌آورند، و از این طریق از سویی به افراد اجازه می‌دهند تا مشاغلی را دنبال کنند که بیشترین تناسب را با استعدادشان دارد، که این به نوبه خود باعث کارآمدی بیشتر بنگاه‌های اقتصادی می‌شود، و از سوی دیگر زمین بازی هم‌ترازی را برای رقابت و افزایش بهره‌وری به وجود می‌آورند. روشن است که نهادهای اقتصادی فراگیر محصول نهادهای سیاسی فراگیر است. فرادستان که در کشورهای غیردموکراتیک قدرت سیاسی را در دست دارند به خوبی می‌دانند که رشد اقتصادی می‌تواند منجر به کثرت‌گرایی و توزیع گستردۀ قدرت سیاسی شود. هم‌افزایی شدیدی میان نهادهای اقتصادی و سیاسی وجود دارد. نهادهای سیاسی استثماری قدرت را در دست گروه کوچکی از فرادستان متمرکز می‌سازند و محدودیت‌های اندکی بر این قدرت اعمال می‌کنند. ساختار نهادهای اقتصادی غالبا توسط این هیئت حاکمه برای استثمار منابع از بقیۀ جامعه شکل داده می‌شود. بنابراین نهادهای سیاسی استثماری طبعا نهادهای اقتصادی استثماری را به همراه دارند. البته این بدان معنا نیست که نهادهای سیاسی استثماری لزوما عملکرد غیرقابل قبولی در اقتصاد دارند. نویسندگان با بررسی نمونه‌هایی مانند چین نشان می‌دهند که ممکن است حتی با نهادهای استثماری نیز به رشد اقتصادی بالایی دست یافت، اما از آن جا که چنین رشد اقتصادی‌ای با سرکوبِ تخریبِ خلاق همراه است و همواره در اختیار عده‌ای محدود قرار دارد، موقتی و بی‌ثبات است.

نویسندگان در فصول بعدی از تکامل نهادها در طول زمان و این که چگونه این تکامل به خلق انواع کاملا متفاوتی از جوامع منجر می‌شود، سخن می‌گویند. تغییر نهادهای یک جامعه غالبا محصول نقاط عطف تاریخی معینی در سرنوشت جوامع است، این نقاط عطف می‌توانند همچون انقلاب به یک‌باره اتفاق بیفتند و یا در پس اصلاحات دراز مدت پدیدار شوند. نویسندگان این‌ مدل‌ها را براساس تجارب تاریخی کشورهای مختلف صورت‌بندی می‌کنند. گرچه بر تجارب پرشماری هم دست می‌گذارند که نهادهای یک کشور حتی در پی جابجایی و انتقال تام و تمام قدرت سیاسی همچنان موجودیت خود را حفظ می‌کنند. در این معنا نویسندگان نشان می‌دهند که نهادهای استثماری جامعه را در سیکل معیوبی گرفتار می‌سازند و حلقه‌های بازخوردی منفی ایجاد می‌کنند که کمتر تلاشی برای خروج از دام این نهادها مؤثر واقع می‌شود.

راه حلی که نویسندگان کتاب برای خروج از ناکامی اقتصادی و سیاسی امروز کشورها بر آن دست می‌گذارند، دگرگونی نهادهای استثماری به سمت نهادهای فراگیر است. گرچه سیکل معیوب به این معناست که چنین حرکتی آسان نیست، اما غیرممکن هم نیست و قانون ظاهرا تغییرناپذیر اندک‌سالاری، نباید اجتناب‌ناپذیر تلقی شود. نویسندگان برای خروج از این سیکل معیوب بر برخی عناصر فراگیر از پیش موجود در نهادها یا وجود ائتلاف‌های گسترده‌ای که رهبری مبارزه علیه رژیم موجود را در دست داشته باشند، تأکید می‌کنند. راهکاری که نویسندگان برای تحقق این مهم پیشنهاد می‌کنند توانمندسازی مردم است، زیرا موفقیت چنین تلاشی وابسته به توانمندسازی اقشار نسبتا گسترده در جامعه است که منجر به نوعی کثرت‌گرایی می‌شود که هستۀ سخت نهادهای سیاسی فراگیر را تشکیل می‌دهد.

عجم اوغلو، دارون؛ رابینسون، جیمزای (۱۳۹۳) چرا ملت ها شکست می خورند: ریشه های قدرت،ثروت و فقر، مترجمان محسن میردامادی، محمدحسین نعیمی‌پور، تهران‏‫: روزنه.

  • نویسنده معرفی کتاب: زهره نجفی

کتاب‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *