نویسنده کتاب: دکتر وحید محمودی، دکتر عزتالله عباسیان
وحید محمودی در این کتاب با در نظر گرفتن دورنماهای موجود از مفهوم رفاه، محرومیتها را به عنوان عدم وجود رفاه تلقی میکند. وی با در نظر گرفتن مفهومی چند بعدی و کیفی از رفاه، به وسیله اندازهگیری چند بعدی رفاه اجتماعی کودک در ایران و توجه به جنسیت، محل زندگی، بعد خانوار و دهکهای درآمدی برای آنها به بررسی اثر متغیرهای کلان اقتصادی- اجتماعی در محدوده زمانی نزدیک به سالی که مطالعه در آن انجام شده، میپردازد. تنوع و کثرت متغیرهای موثر و نیاز به دقت و جامعیت نتایج موجب شده تا نویسنده از روش ترکیبی اقتصاد سنجی و جدول داد- ستانده برای تحلیل استفاده کند. نتایج به دست آمده با توجه به حجم زیاد یافتهها در قالب جدولهای مجزا در متن ارائه شده است. هم چنین از بین متغیرهای کلان اقتصادی، اثر تغییر دستمزدها، مالیاتها، یارانهها و سیاستهای پولی و مالی دولت مطالعه و تحلیل شده است که نتایج به دست آمده در قالب جدول در این کتاب موجود است. به علاوه نویسنده متغیرهای اجتماعی موثر بر فقر کودک نظیر: درصد باسوادی، نرخ بیکاری، ضریب جینی و میزان طلاق را نیز مورد مطالعه و بررسی قرار داده است که نتایج آن بر روی فقر کودک در این کتاب عرضه شده است.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. فصل اول به بررسی مبانی نظری فقر اختصاص دارد. از نظر وحیدی تعریفی که از فقر ارائه میشود نقش مهمی در اتخاذ سیاستهای مبارزه با فقر دارد. به طور مثال اگر تعریف از فقر به مثابه محرومیت درآمد باشد، فقیر کسی است که از تامین درآمد درآمد ناتوان است لذا سیاستهای حمایتی بیشتری مدنظر قرار میگیرد و نگرشهای سیاستگذاری کوتاه مدت میشود. اما اگر فقر به مثابه محرومیت از قابلیت تعریف شود، سیاستهایی منظر قرار میگیرند که معطوف بر رشد قابلیتهای فردی و توانمندسازی افراد است و نگرش سیاستگذاران بلند مدت بوده و محدوده فقر وسیع تر میشود. بر این اساس تفکر و برداشت از فقر برای مبارزه با فقر مهمترین مرحله، اصلاح نگرش است. لذا نویسنده در این فصل به توضیح نگرشهای گوناگون به فقر مانند فقر نسبی و فقر مطلق و روشها و شاخصهای اندازهگیری فقر پرداخته است.
وحیدی در فصل دوم به دنبال بررسی مبانی فقر کودک است تا از این مسیر زمینه را برای انجام مطالعات آینده فراهم کند. نتیجه نهایی این بخش آن است که امروزه فقر کودک به صورت مفهوم چندبعدی و نه فقط به شکل کمبود درآمد تعریف می شود. همچنین در قسمت بعدی این بخش نشان داده شده است که اندازهگیری فقر کودک چند مرحله دارد: تعریف منابع در دسترس، تعیین آستانه حداقلی و شاخصسازی. وحیدی سپس آستانهای را مشخص میکند که کودک فقیر را از غیر از آن جدا میکند. در نهایت وی شاخصی را طراحی میکند که بر اساس آن تعداد و کیفیت کودکان فقیر و مقدار فقر کودک را ارائه دهد. در بررسی بخش آخر این فصل به تجربه سایر کشورها در اندازهگیری فقر کودک میپردازد.
نویسنده در فصل سوم به بررسی علل و پیامدهای فقر کودک با ترکیبی از دو رویکرد علمی و ارزشی میپردازد. در روش اول به اطلاعات مربوط به محرومیت از نیازهای اساسی انسان در جهان در حال توسعه(گزارشات یونیسف) تکیه کرده و با تجزیه و تحلیل آماری آنها و همچنین استفاده از تجربیات کشورهای توسعهیافته مهمترین علل و پیامدهای فقر کودک را تحت عنوان عوامل سخت افزاری فقر کودک تعیین کرده است که عبارتند از : عدم وجود سرپناه مناسب و کافی، عدم وجود تسهیلات بهداشتی مناسب و کافی، عدم وجود اطلاعات مناسب و کافی و عدم دسترسی به آب آشامیدنی سالم و کافی.
و با رویکرد دوم(ارزشی) عوامل نرم افزاری فقر کودک را از طریق روابط علی و معلولی منطقی شناسایی کرده است که عبارتند از: عملکرد نامناسب نظام سلامت عمومی، عملکرد نامناسب نظام آموزشی، عملکرد نامناسب نظام حمایت از زنان و ساختار نامناسب اجتماعی.
نویسنده در این بخش به این نتیجه رسیده است که علل فقر کودک و فقر کودک، تقویت کننده یکدیگر هستند. وی از همین جا پیامدهای فقر کودک را نیز تشخیص داده است، که عبارت است از همان علل فقر کودک. به عبارت دیگر نمیتوان نقطه شروع فقر کودک را تشخیص داد، اما به دلیل وجود بازخورد مثبت بین علل فقر کودک و پیامدهای آن، احتمالا مقدار کمی درمان فقر کودک به نتایج چشمگیری منجر خواهد شد.
نویسنده فصل چهارم را به بررسی تجربه سایر کشورها در زمینه سیاستهای کاهش فقر اختصاص داده است. او صرفا به سیاستهایی پرداخته است که تجربه اجرایی داشتهاند و از تجربه هر دو دسته کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته استفاده کرده است. به طور مثال سیاستهای مالیات و اعانه و اثر آن بر فقر کودک در کشورهای OECD ، سیاست کاهش فقر کودک در بریتانیا و سرانجام PRSP برای کاهش فقر کودک در نیکاراگوئه معرفی میشود. او همچنین بخشی را به اثر سیاستهای کلان اقتصادی مانند آزادسازی اقتصادی، مدیریت تورم و کسری بودجه بر میزان فقر کودک اختصاص داده است.
نویسنده در فصل پنجم بعد از بررسی تمام متغیرهایی که مطالعات نظری و تجربی برای اندازهگیری فقر کودکان به کار برده شده است، و همچنین با در نظر گرفتن در دسترس بودن اطلاعات برای اندازهگیری فقر کودکان در ایران، از آمارهای بودجه خانوار که هرساله توسط مرکز آمار ایران منتشر میشود؛ استفاده کرده است. در این تحقیق از آمارهای این سازمان طی سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۸ و به تفکیک وضعیت شهرنشینی خانوار، جنست کودکان و بعد خانوار استفاده شده است.
او در انتهای فصل در مورد روش اندازهگیری فقر کودک در تحقیق حاضر و همچنین درباره موضوعات فنی چگونگی پالایش، آرایش و استفاده از داده ها بحث میکند.
وحیدی پس از بررسی آمارهای موجود به این نتیجه میرسد که در طول دوره ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۸ روند جمعیت ایران همواره روندی صعودی داشته است و در مقابل روند تمام نرخهای فقر کودک نزولی بوده است. بیشترین نرخ نزولی کودک در سال ۱۳۷۴ و کمترین آن مربوط به سال ۱۳۸۶ است. همچنین آمار توصیفی بیان میکند که هماکنون میانگین نرخ کلی فقر کودک در ایران ۲۷٫۵۱% است که با سرعت متوسط ۱٫۳۶% در حال کاهش است. همچنین نتایج ارائه شده در کتاب نشان میدهد که فقر کودکان روستایی در ایران بیش از کودکان مناطق شهری است و اگر زمانی این نامساوی تغییر جهت داده است بلافاصله در سال بعد شدت مهاجرت از روستا به شهر کاهش یافته است. همچنین از نظر ترکیب جنسیتی ایران اشاره میشود که اگرچه از سال ۷۵ به بعد نسبت جمعیت مردان به زنان تقریبا ثابت مانده است اما در اکثر سالها نرخ فقر دختران بیش از فقر پسران بوده است.
وحیدی در فصل ششم به منظور بررسی اثر متغیرهای اقتصادی و اجتماعی بر فقر کودک، از مدلهای مبتنی برجدول داده ستانده استفاده کرده، که ترکیبی که از جدول داده ستانده و اقتصاد سنجی است. لذا ابتدا تصویر کلی مدل و اجزای آن را معرفی کرده است. نتایج به دست آمده با توجه به حجم زیاد یافتهها در قالب جدولهای مجزا ارائه شده است. در این جدول اثر هر یک از متغیرهای رفاه کودک در ایران به دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند.
با توجه به مباحث مطرح شده نویسنده در فصل هفتم به طور اجمالی پیشنهاداتی برای مبارزه با فقر کودکان ارائه میکند که به طور خلاصه عبارتند از:
راهبرد رشد اقتصادی مبتنی بر حمایت از فقرا، راهبرد معیشت پایدار، راهبرد حقوق بشر و توانمندسازی، راهبرد بازتوزیع ثروت و منابع، کمکهای گسترده خارجی، راهبرد کنترل جمعیت و راهکارهای بلندمدت در سطح کلان که شامل فقرزدایی، تامین رفاه و عدالت اجتماعی، کاهش تبعیض طبقاتی و …. میشود.
محمودی، وحید و علی سوری(۱۳۹۱)، فقر کودک در ایران، تهران: پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس.
- نویسنده معرفی کتاب: فاطمه نصیری