نویسنده کتاب: عماد افروغ
هرچند مسئله فقر و نابرابری اجتماعی، ریشهها و پیامدها و ارتباط آن با سایر موضوعات و پدیدههای اجتماعی، جزو دغدغههای دیرین بشری است، اما مفهوم “طبقه اجتماعی” و تحلیل طبقاتی در تبیین ریشههای فقر و نابرابری اجتماعی، پدیدهای معاصر بوده و بهطور عمده با نام کارل مارکس عجین است. در همین رابطه، کتاب چشماندازی نظری به تحلیل طبقاتی و توسعه که پیشِ روی شماست، حاوی دو بخش و مشتمل بر شش فصل است. بخش اول شامل مباحث مربوط به تحلیل طبقاتی، فقر و رابطه قشربندی اجتماعی با گرایشهای دینی است و بخش دوم ناظر به مباحث مربوط به توسعه و رویکردهای مختلف آن، پیامد شهری این رویکردها و عوارض توسعه صنعتی است.
در فصل اول که «تحلیل طبقاتی و دیالکتیک نوسازی در خاورمیانه» نام دارد، نویسنده به تعریف مفهوم طبقه و تحلیل طبقاتی و امکان یا امتناع این تحلیل بهویژه در خاورمیانه میپردازد. سپس و با استفاده از آرا مارکس، نسبت طبقه و ابزار تولید بررسی میشود. همچنین رابطه میان طبقه با مفاهیمی از جمله اقتدار(با رجوع به آرا دارندورف به معنی رابطه فرادست و فرودست است که بر پایههای متعددی از جمله مالکیت دارایی یا شیوههای تولید استوار است) و قدرت مورد واکاوی قرار میگیرد. همچنین در ادامه فصل، ساختار طبقاتی خاورمیانه مبتنی بر شش مؤلفه حاکمان، خانواده آنها، اشراف عشایر، زمینداران بومی، علمای بلندپایه حامی نظام و نظامیان تبیین میشود.
فصل دوم، «دین و قشربندی اجتماعی» نام دارد. در این فصل ابتدا با رجوع به نظریات اندیشمندانی همچون گیدنز، ایتزن و دانیل بیتس، برخی تعاریف دین ارائه میشود. سپس کارکردهای دین ازجمله برخی کارکردهای روانشناختی و اجتماعی دین برای زندگی مؤمنان مورد بررسی قرار میگیرد. سپس برخی سازمانهای گوناگون دینی از جمله کلیساها و کالتها مورد مطالعه قرار میگیرد.
در فصل سوم نویسنده کوشیده تا تبیینی جامعهشناختی از فقر به دست دهد. در این میان و از خلال نظریههای مربوط به فقر، سه چشمانداز فرهنگی، چشمانداز موقعیتی و چشمانداز ربطی از نظر گذرانده میشود. فرهنگگرایان معتقدند که فقرا دارای الگوهای خاص رفتاری هستند که باید در جهت رهایی از فقر، آن را تغییر دهند. موقعیتگرایان بر این نظرند که علت فقر را باید در نیروهای خارج از کنترل فرد جستجو نمود. در نهایت در چشمانداز ربطی، فقر نه بهتنهایی درونیِ افراد و نه بهتنهایی به بیرون از آنها ارجاع دارد، بلکه یک مقوله ربطی و وابسته است.
در فصل چهارم، الگوهای مسلط در توسعه ازجمله نظریات نوسازی، مکتب وابستگی و نظریات مبتنی بر صورتبندی اجتماعی مورد مطالعه قرار میگیرد. متفکران نظریات نوسازی کشورهای جهان را به دو دسته تقسیم میکردند و بر این عقیده بودند که الگوی توسعه غرب، تنها راه توسعه در مسیر تکاملی است که پیش روی بشر قرار دارد و جوامع توسعهنیافته برای نیل به توسعه، ناگزیر باید مسیر غرب را طی کنند. دیدگاه وابستگی برعکس، علت توسعهنیافتگی را وابستگی به غرب در قالب استعمار، امپریالیسم و شرکتهای چند ملیتی و … جستجو میکرد. در رویکرد صورتبندی اجتماعی نیز این عوامل خارجی هستند که از طریق عوامل داخلی کشورها عمل میکنند و فقط با درک شرایط داخلی میتوان آثار بهجای مانده را سنجید یا ارزیابی کرد.
در فصل پنجم، مسئله شهریشدن و نسبت آن با توسعه از خلال سه رویکرد پیشین به توسعه که در فصل چهارم عنوان شد، مورد مطالعه قرار میگیرد. متفکران نوسازی، مهاجرت از روستا به شهر را عاملی مثبت در فرآیند نوسازی میدانند و معتقدند که شهر برای نوسازی از تنوع و پتانسیل بیشتری برخوردار است. برعکس، دیدگاه وابستگی شهرنشینی را بهطور عمده محصول توسعه و گسترش سرمایهداری میداند. در دیدگاه صورتبندی اجتماعی نیز شهری شدن، بیانگر ارتباط عینی روابط سیاسی و اقتصادی است به این معنی که قبل از نفوذ صورتبندیهای اجتماعی، شهرها دارای نقش اداری و سیاسی بودهاند.
فصل ششم و پایانی نیز به بررسی برخی از عمدهترین هزینههای منتج از دگرگونیهای اجتماعی(هزینههای محیطی، اجتماعی، روانی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و …) که در سطوح گوناگون جامعه رخ میدهد، میپردازد. همانگونه که ویلفردو پارهتو اشاره کرده است، در برابر هر انتخابی که پذیرفته یا اِعمال میشود، خوبیهای بالقوهای نیز قربانی میشود. بهزعم نویسنده، اینگونه نیست رشد در همه زمینهها محقق شده باشد بلکه یک هزینه مبادلهای میان زمینههای گوناگون همواره حاکم است. به این معنا که رشد در یک زمینه، الزاماً به معنای رشد در سایر زمینهها نیست.
افروغ، عماد(۱۳۷۹)، چشماندازی نظری به تحلیل طبقاتی و توسعه، تهران: مؤسسه فرهنگ و دانش.
- نویسنده معرفی کتاب: فاطمه نصیری