جهان فقیر، جهان غنی؛ دو دنیای جدا از هم


نویسنده کتاب: پیتر دونالدسن

در پی نابرابری‌های فزاینده و رشد شکاف میان کشورهای ثروتمند و غنی، پیتر دونالدسن در این کتاب در صدد آن بوده است تا مجموعه‌ای از نظریات و رویکردهایی را که به توضیح این شکاف و نابرابری پرداخته‌اند، گرد هم بیاورد. کشورهای عقب‌مانده با توجه به محدودیت‌هایی که در انتخاب آگاهانه خود دارند، نسبت به فاصله‌ای که بین آن‌ها و همتایان ثروتمند خود وجود دارد با خشم و نگرانی می‌نگرند. در حالت فعلی که شکاف مادی بین غنی و فقیر در حال افزایش است و این موضوع هم به لحاظ نسبی صادق است و هم به لحاظ مطلق. آن چه باید به روشنی و به خوبی فهمیده شود، میزان سرعتی است که هم‌اکنون این فرآیند پیدا کرده است. نیروی مکانیزم‌های فعلی اقتصادی، همگی در جهت گسترش نابرابری‌ها اقتصادی و نه کاهش آن عمل می‌کنند.

این کتاب در پنج فصل تنظیم شده است. فصل نخست تحت عنوان «فاصله فزاینده دو دنیای غنی و فقیر» به توضیح چرایی این شکاف است و در این راستا بر عواملی همچون تفاوت‌های طبیعی و جغرافیایی همچون آب و هوای معتدل، حاصلخیزی خاک و مواهب طبیعی و همچنین بر تفاوت‌های فرهنگی میان مردم کشورهای توسعه یافته و کشورهای عقب‌مانده می‌پردازد. در این فصل مباحثی درباره استعمار کشورهای اروپایی از کشورهای قاره‌های دیگر و تأثیر این استعمار در عقب‌ماندگی این کشورها مطرح می‌شود. نویسنده مطالبی را نیز در خصوص مواهبی که تجارت آزاد برای کشورهای اروپایی و به طور مشخص انگستان به ارمغان آورد و لطماتی که به دیگر کشورها وارد ساخت، بیان می‌کند.

نویسنده در فصل دوم تحت عنوان «نشانه‌های عقب‌ماندگی» ابتدائا به تبیین تجربی مفهوم فقر می‌پردازد و در این راستا آمارهایی از تولید ناخالص ملی، نرخ مرگ و میر اطفال و میزان دسترسی به خدمات بهداشتی و آموزشی بیان می‌کند و به مقایسه این داده‌ها در کشورهای فقیر و غنی می‌پردازد. نویسنده معتقد است تغییر و تحولاتی هم که در کشورهای عقب‌مانده در سال‌های اخیر به وقوع پیوسته و ظاهراً خبر از رشد اقتصادی می‌دهند، فقط متوجه قشر خاصی از جمعیت این کشورها بوده است و عامه مردم به لحاظ معیشتی و زیستی افت پیدا کرده‌اند. نویسنده هم‌چنین به نرخ رشد بالای این جوامع و نیروی کار آماده به خدمتی که در این کشورها می‌تواند منشأ تحول واقع شود، اشاره می‌کند.

در فصل سوم تحت عنوان «در درون جهان فقیر» به بلاتکلیفی و تردید کشورهای عقب‌مانده در انتخاب مدل‌های اقتصادی و رویکردهای توسعه‌محور اشاره می‌شود. از مصادیق این بلاتکلیفی می‌توان به سرگردانی‌ها در توسعه روستایی و شهری، استفاده از تکنولوژی و نیری انسان، و سیستم‌های مختلف آموزش و پرورش اشاره کرد.

نویسنده در فصل چهارم تحت عنوان «دنیای بیرون» سیاست‌های کشورهای غربی در مقابل کشورهای عقب‌مانده را نقد می‌کند و از آشکار شدن بی‌تأثیری کمک‌های خارجی برای هر دو طرف دهنده و گیرنده سخن می‌گوید. نویسنده علاوه بر اشاره به محدودیت کمّی این کمک‌های واقعی، معتقد است اکثر آن‌چه به نام کمک مالی از کشورهای پیشرفته به کشورهای فقیر شناخته شده است، در واقع سرمایه‌گذاری‌های خصوصی بوده است که هدفی جز سود و اهداف رایج در معاملات تجاری نداشته است و از این رو گرچه برای طرف غربی دستاورهایی داشته اما کشورهای فقیر را با بدهی و بحران مواجه ساخته است.

در فصل پایانی و پنجم تحت عنوان «فاصله بزرگ» این نتیجه‌گیری را بیان می‌کند که طبیعت نظم اجتماعی در جهان کنونی از طرح و اجرای سیاست‌های مساعد توسعه جلوگیری می‌کند. مانع اصلی در سر راه توسعه کشورهای عقب‌ماند این حقیقت است که نظم اقتصادی و اجتماعی مورد حمایت هیئت حاکمه متشکل از طبقات دارا، با نیازهای فوری اصلاح اقتصادهای عقب‌مانده سازگار نیست. نه ساخت اجتماعی این نظم و نه نهادهایی که بر روی آن ساخته شده‌اند، با توسعه اقتصاد پیشرو موافق نیستند.

دونالدسن، پیتر)۱۳۵۶(جهان فقیر، جهان غنی؛ دو دنیای جدا از هم، مترجم بابک قهرمان، تهران: انتشارات سپهر.

  • نویسنده معرفی کتاب: زهره نجفی

کتاب‌ها

ثروتشکاف کشورهای فقیر و غنیفقرکشورهای عقب‌مانده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *