اقتصاد فقیر: بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر جهانی


کتاب «بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر» توسط دو نفر از اقتصاددانان دانشگاه معروف ام. آی تی نوشته و در این گزارش به آن پرداخته شده است

وقتی که درباره فقر صحبت می شود اکثر مواقع یکسری گزاره های کلی ارائه می شود که به سختی قابل نقد هستند. برای مثال یک دیدگاه بیان می کند که فقراء فقیرند زیرا در دام فقر گرفتار شده اند و توانایی تأمین سرمایه گذاری های لازم اولیه را ندارند. دیدگاه مقابل این طیف، که آن هم یک دیدگاه کلی است، بیان می کند که وقتی بازارها آزاد و انگیزه ها درست طراحی شده باشند، مردم خود می توانند راه هایی برای حل مشکلات خود پیدا کنند و نیازی به کمک به فقرا نیست. این کتاب که به درستی در عنوان آن عبارت «بازاندیشی بنیادین (رادیکال)» آمده است به دنبال آن است که به جای طرح بحث های کلی و پرسش های کلی گسترده به پرسش های بسیار جزئی تر با پاسخ های مشخص تر، فهم سیاستگذاری از چگونگی رفتار فقرا به دست دهد و برهمین اساس به جای طرح مفاهیم کلی، به صورت میدانی و با | رودر رو شدن با فقراء مطالعه خود را به پیش برده است و بر همین اساس پیام کتاب آن است که راه حل طلایی کلان نگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم به منظور اصلاح روشهای پیشین، فهم دوباره ماهیت فقر است،

بنابر این نویسندگان کتاب (بنرجی و دافلو)، بدون کلان اندیشی در مورد سیاست های مبارزه با فقره به شکل خرد به راه حل های ممکن آن فکر کرده اند و نشان داده اند که وقتی سیاست های به دقت طراحی شده و زمینه فرهنگی – اجتماعی خاص، زندگی فقرا را لحاظ کند؛ حتی تغییرات کوچک در سازو کار ارائه کمک به آنها می تواند به طور چشمگیری کارآیی آن را متحول سازد. و در دیدگاه هایی که بر شرایط کلان و ملاحظات اقتصاد سیاسی توجه دارند بیان می کنند که نهادهای سیاسی بر نهادهای اقتصادی توفق دارند و برای بهبود سیاست ها لازم است که ابتدا اصلاحات در نهادهای سیاسی باشد تا در نتیجه آنها نیز نهادهای اقتصادی اصلاح شوند. در این چارچوب شرط لازم و کافی برای دستیابی به اصلاحات (از جمله بهبود شرایط فقرا و مبارزه با فقر) تمرکز بر روی اصلاح نهادهای کلان است، در حالی که نویسندگان کتاب چنین فکر می کنند که عرصه سیاسی به طور کامل میزان اثرگذاری سیاست ها را تعیین نمی کند و حتی در محیط های نهادی بد با تمرکز بر برنامه های آشکار و قابل اندازه‌گیری می‌توان با موفقیت به فقر توجه کرد و فضای قابل توجهی برای بهبود نهادهای خرد و سیاستگذاری محلی به وجود آورد.

در این چارچوب برای مقابله با فقر باید به میان فقرا رفت و با ملاحظه شرایط آنها دست به سیاستگذاری زده کتاب از پرسش های بزرگ در اقتصاد توسعه در دو سوی طیف (مثلا چقدر باید به بازار آزاد در کمک به فقرا باور داشته باشیم؟) فاصله گرفته و به پرسش های کوچک پاسخ می دهد؛

– چگونه نرخ مدرسه رفتن کودکان فقیر را افزایش دهیم؟ – رفتارهای (از نظر ما) نامتعارف و غیر عقلایی فقرا را چگونه می توان توجیه و تبیین کرد؟

= چرا فقراء با وجود داشتن خواسته ها و توانایی هایی مشابه با هر کس دیگری از سایر طبقات در آمدی ، زندگی به کلی متفاوتی دارند؟

– چرا آنها گاه برای اینکه پس انداز کنند به دریافت وام نیاز دارند؟ – چرا بچه های آنها به مدرسه می روند، ولی اغلب چیزی نمی آموزند؟

– چرا از خدمات رایگان بهداشتی استفاده نمی کنند، اما به داروهایی پول می دهند که نیاز چندانی به آنها ندارند؟

– چرا کسب و کارهای بسیاری را شروع می کنند، اما عموما در هیچ یک از آنها پیشرفت نمی کنند؟ – چرا با وجود فقر تعداد زیادی بچه می آورند؟

پاسخ به این پرسش ها، بینش ها و بصیرت های جالبی در مورد انگیزه ها در زندگی فقرا به دست میدهند و نشان می دهد سیاست های مبارزه با فقر چه وقت نتیجه می دهد و چه زمانی نتیجه نمی دهد و چرا؟

محورهای مهم این مطالعه چنین است:

  • امنیت غذایی: دولتها و مؤسسات بین المللی باید در سیاست های غذایی خود بازاندیشی کنند و سیاست هایی را در تأمین امنیت غذایی اتخاذ کنند که تغذیه کودکان و مادران باردار از جمله آنها باشد و توجه شود که افزایش درآمد فقرا در ابتدای امر به بهبود تغذیه و استفاده از غذاهای سالم منجر نخواهد شد چرا که آنها نیازهای فراوانی در رقابت با غذای سالم و باکیفیت دارند. بهداشت و درمان: در مسئله بهداشت و درمان، به دلیل مسئله ناسازگاری زمانی، فقرا همانند سایر مردم، اغلب ترجیح می دهند که پول خود را به جای پیشگیری ارزانقیمت، مصرف درمان های گران قیمت کنند. نقطه آغاز بدیهی برای سیاست های سلامت، ارائه خدمات پیشگیرانه رایگان به خانوارها یا حتی پاداش دادن به آنها برای دریافت خدمات بهداشت و درمان است.
    آموزش و پرورش: سیاست های آموزشی دو بعد عرضه و تقاضا دارد. در مورد فقراء، واگذاری تصمیم گیری درباره تحصیل به سازوکار بازار، امکان تحصیلی برای کودکان را فراهم نمی کند و برای اطمینان از اینکه هر کودکی فرصت تحصیل را پیدا می کنند مداخله عمومی از سوی دولت برای ارزان کردن آموزش لازم است. مدرسه رفتن کاری است که هزینه های آن الان پرداخت می شود و پاداش آن در آینده پرداخت می شود و برای اینکه دستمزد و درآمد از دست رفته کودکان جبران شود باید سیاست هایی مانند پرداخت نقدی مشروط به والدین در دستور کار قرار گیرد و نظام های آموزشی در کشورهای در حال توسعه باید بتوانند به هر فرد، مجموعه اولیه کاملی از مهارت ها را آموزش دهد و علاوه بر آن استعدادها را شناسایی کنند.
    سیاست جمعیتی: پیش بردن سیاست جمعیتی معقول بدون درک چرایی فرزند آوری از پاد پا کم) ناممکن است، بچه دار شدن خانواده ها انتخاب آگاهانه است و عوامل زیادی در آن دخیل هستند. از جمله اینکه برای بسیاری از والدین، فرزندان آینده اقتصادی آنها هستند و علاوه بر آن هنجارهای اجتماعی و مذهبی هم بر آن تأثیر دارند. بر همین اساس تورهای اجتماعی کارا (از قبیل بیمه سلامت پا مستمری بازنشستگی سالمندی) می تواند در سیاست جمعیتی مؤثر باشد. عواملی مانند کیفیت و کمیت بچه ها، سلامت فرزندان و آموزش آنها، هنجارهای اجتماعی و مذهبی، تورهای اجتماعی و سیاست های عمومی در مجموع بر سیاست جمعیتی فقرا تأثیر دارند.
  • ریسک و بیمه: یک واقعیت اساسی در زندگی فقرا وجود انواع ریسکهای درآمدی، غذایی و سلامتی و آسیب پذیری بیشتر آنها در برابر این ریسک هاست. یکی از راهکارها برای فقرا متنوع سازی انتخاب هاست. تنوع بخشی به شغل از طریق مهاجرت، شکل گیری شبکه گسترده از جوامع محل، ازدواج برای ایجاد ارتباط میان خانوارها و داشتن فرزند بیشتر از جمله راه هایی است که فقرا انتخاب می کنند. برای پوشش ریسک می توان از سیاست های بیمه ای استفاده کرد، اما فقرا کمتر از بقیه حاضر به پذیرش بیمه هستند، چون هزینه را باید نقد پرداخت کنند و دریافتی در آینده خواهد بود. به همین دلیل به نظر می رسد که بیمه جای خوبی است که می توان از بودجه عمومی برای رفاه همگانی استفاده کرد
  • وام دادن به فقراء فقرا کمتر می توانند از بانک ها وام بگیرند. بانک ها نیز نرخ های بهره بالاتره برای پوشش ریسک نکول و غربال گری، از آنها دریافت می کنند و به همین دلیل در موارد متعددی فقرا از بازارهای غیر رسمی با نرخ های بالا وام می گیرند. یک راهکار بانکداری اجتماعی است که در آن پرداخت بهره برای فقرا صورت نکلیقی کمتر تعیین می شود. این راهکار در عمل راهکار موفقی نبوده است. راهکار دیگر، تأمین مالی خود است. اعتبارات خرد تا حدودی می توانند قدرت وام گیری فقرا را افزایش دهند با این حال برای افزایش ظرفیت تأمین مالی خرد، لازم است که مؤسسه های تأمین مالی خرد پر یاور و باز پرداخت منظم پافشاری کنند. با این حال تأمین اعتبار خرد بهترین راه برای تأمین مالی کارآفرینانی ریسک پذیر فراتر از خرده کاسبی ها نیست
  • پس انداز تدریجی فقرا: بانک ها به دلیل هزینه های اداری بالا، به دنبال مدیریت حساب های کوچک نیستند. همچنین رفتار پس انداز به شدت به انتظار مردم از آینده بستگی دارد و هر چقدر امید به آینده در فقرا بیشتر شود بهتر می توانند پس انداز کنند و این امر از طریق ایجاد حس امنیت در آنها حاصل می شود که از طریق اعتبارات خرد، تحصیلات بهتر برای کودکان، انواع بیمه و داشتن شغل می تواند تحقق یابد. این سیاست ها می توانند پس انداز فقرا را افزایش دهند.
  • کارآفرینی: کسب و کار فقرا معمولا در دام کوچک ماندن کسب و کار گرفتار می شود سرمایه گذاری اند که در آمد اندک به همراه دارد. همچنین فقرا کمتر از طبقه متوسط پس انداز می کنند چون می دانند که پس انداز آنها آن اندازه نخواهد بود که اهداف مصرفی آنها را در آینده تحقق بخشد. ساز و کار افزایش پس انداز و کارآفرینی فقرا از یک سو در شکل گیری شغل های با ثبات قرار دارد و از سوی دیگر حضور دولت در این حوزه را توجیه پذیر می کند (استفاده از منابع دولتی در کمک به ایجاد کسب و کار هایی که به اندازه کافی بزرگ هستند، مثلا ارائه ضمانت های وام به سرمایه گذاری متوسط، می تواند توجیه داشته باشد).
  • سیاست ها و عرصه سیاسی: یکی از عوامل مؤثر در موفقیت سیاست ها محیط نهادی است. یک دیدگاه رایج اقتصاد سیاسی آن است که تا وقتی نهادهای سیاسی اصلاح نشوند کشورها نمی توانند به توسعه اقتصادی دست پیدا کنند و نهادهای سیاسی هستند که میدان سیاستگذاری اقتصادی را تعریف و محدود می کنند. در این دیدگاه فقر و فساد ناشی از آن کاهش خواهد یافت مگر با تغییرات بزرگ سیاسی، دیدگاه مقابل که دیدگاه کتاب و نویسندگان آن هم هست چنین است که عرصه سیاسی را مانند سیاستگذاری باید در حاشیه و به صورت جزئی، أما تدریجی و پیوسته اصلاح کرد. توجه به جزئیات و درک روش تصمیم گیری مردم (از جمله قوا) باید هیتای سیاستگذاری باشد. در این صورت برای کاهش فقر نیازی نیست که راه حل های کلی ارائه داد و به صورت جدی و کلی گفت که سیاست ها موفق نخواهند شد با راهبردهای گلی غیر قابل اجرا ارائه کرد، بلکه باید به صورت جزئی و با ملاحظه شرایط خاص فقرا در کشورها باید سیاستگذاری کرد. در این دیدگاه عرصه سیاسی به طور کامل میزان اثرگذاری سیاستها را تعیین نمی کند و با سیاستگذاری جزئی و خرد و تدریجی می توان وضع فقرا را به صورت تدریجی بهتر کرد.

برهمین اساس است که نویسندگان کتاب تجارب موفق و ناموفق سیاستگذاری فقر را مطرح می کنند. در این چارچوب از قبل نمی توان دیدگاه کلی داشت که دولت نباید برای کاهش فقر ورود کند و سیاستگذاری کند، زیرا سیاستگذاری دولت با شکست مواجه خواهد شد و از سوی دیگر نیز نمی توان گفت دولت باید در تمام حوزه ها وارد شده و سیاستگذاری کند، بلکه باید به صورت جزئی و از طریق بررسی و آزمون، سیاستگذاری های جزئی برای کاهش فقر طراحی و اجرا کرد و با بررسی ها و آزمون های مداوم نیز آنها را بهبود و ارتقا داد. در واقع از دید کتاب، تمرکز روی اصلاح نهادهای کلان به عنوان شرط لازم و کافی برای دستیابی به هر پیامدی مثبت ( از جمله در حوزه فقر) تا اندازهای نابجاست و در حاشیه و امور جزئی سیاستگذاری، فضای قابل توجهی برای بهبود نهادهای خرد و سیاستگذاری محلی وجود دارد. پس بهتر است از وانمود به وجود راه حل های آماده دست برداشته و به جستجوی ایده های کوچک و بزرگ پرداخته تا سرانجام به جهانی بدون فقر دست یافت.

  • گزارش کارشناسی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی
  • تهیه و تدوین : جعفر خیرخواهان

لینک دریافت متن کامل گزارش

گزارش های کارشناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *