احمد میدری معاون وزیر کار به صراحت لهجه معروف است وی معتقد است” فقرا صدایی ندارند”چون رسانههای حکومتی نقد نمیکنند نمایندگان شبکه درست اجتماعی برای شناخت مسائل مردم ندارند، روشنفکران در آسمان سیر میکنند و دانشگاهیان راهکار اجرایی نمیدهند.
معاون رفاه وزارت تعاون در گفتوگو با ایلنا، با بیان اینکه یأس حاکم در کشور فقط محصول رسانهها و جریانهای مخالف دولت نیست، گفت: روشنفکران ما هم در این قضیه مقصرند و مشغول تولید یأس در کشور هستند که مال امروز هم نیست. روشنفکران ما عموماً هیچگاه نخواستهاند از آسمان به زمین بیایند. بیایند بگویند چه اتفاقی در آموزش و پرورش بیافتد از دید آنها مثبت است. در وزارت کار باید چه کار کنیم تا به نظر ایشان خوب باشد. فقط به نقد میپردازند و این نقدها در همه سطوح منتشر میشود.
احمد میدری، با آسیبشناسی نهادهای کشور به توصیف کژکارکردیهای آنها اشاره کرد و به ارائه راهکارهایی پرداخت که در شرایط فعلی قادر است اوضاع را بهسامان کند و شرایط را به نفع توده مردم به خصوص معترضان به شرایط اقتصادی کشور، تغییر دهد.
برخی معتقدند دولت کنونی، ساختی اشرافی دارد و صدای گروههای دارای قدرت و ثروت، بیشتر از صدای مردم در آن انعکاس دارد. واقعاً چنین موضوعی درست است؟
در مقالهای که در نشریه «اندیشه پویا» نوشتم، توضیح دادم که متأسفانه قدرت و صدا در جامعه به طور نامتوازنی توزیع شده است. انجمنهای صنفی متعددی مانند پزشکان، وکلا، پیمانکاران و… وجود دارد چون اینها پول دارند، پس تشکلسازی میکنند و قدرت لابیگری خود را بالا میبرند ولی فقرا از چنین امکانی محروم هستند.
در تمامی جوامع، نهادهایی که به دفاع از جامعه و فقرا میپردازند، عبارتند از: رسانهها، مجلس و دانشگاهیان. به نظر من، در ایران هر سه این نهادها دچار مشکل هستند.
رسانهها پولمحور شدهاند. هر چه جلو میرویم، نقش اقتصاد در رسانهها پررنگتر میشود. خیلی از موارد را میبینیم که دستگاههای دولتی، شبهدولتی یا حتی خصوصی، حقوق مردم را تضییع میکنند؛ مثل همین آزادسازی قیمت بلیط هواپیماها. توقع داشتم فلان روزنامه مدعی بازار آزاد، علیه این موضوع موضعگیری کند اما هیچ خبری نشد. معمولاً در دنیا همراه با آزادسازی قیمت بلیط، اجازه ورود ایرلاینهای خارجی هم به کشور داده میشود تا از انحصار و غیررقابتی شدن جلوگیری شود. در ایران این اتفاق نیافتاد اما هیچ رسانهای به موضوع ورود نکرد. این فضای حاکم بر رسانههای ماست.
غیر از این در رسانههای ما مشکل دیگری هم وجود دارد. رسانههای حکومتی مثل صداوسیما، به هیچ وجه از حکومت انتقاد نمیکنند. امکان ندارد در صداوسیما نقدی درباره شورای نگهبان یا قوه قضاییه ببینید. رسانههای دولتی مثل روزنامه ایران هم با وجود همه مشکلات و اشکالاتی که در کار دولت و دستگاههای اجرایی هست، نقدی به دولت وارد نمیکنند. خب مردم حرف دلشان را در این رسانهها نمیبینند. رسانههای بخش خصوصی هم که پولمحور شدهاند، لذا ضریب تأثیرگذاری رسانههای ما به نفع رسانههای بیگانه، شدیداً کاهش یافته است. همین ناآرامیهای دی ماه را ببینید. تمام رسانههای رسمی و داخلی ما به تقبیح این رویداد و دفاع از حکومت پرداختند اما نتوانستیم فضای رسانههای مجازی را مدیریت کنیم. پوشش تمام رسانههای حکومتی، دولتی، چپ و راست را با هم در نظر بگیرید. متوجه میشویم که اینها بخش اعظمی از مردم را از دست دادهاند و بنابراین تأثیر چندانی ندارند.
میرسیم به مجلس. با فیلترهای سخت شورای نگهبان و نداشتن حزب در کشور، مجلس بسیار فردی شده است. مجلس ما نه حزبی است نه نهادی و نمیتواند کارکردهای واقعی پارلمان را اجرا کند و صدای اکثریت جامعه را منعکس و خواستههای آنها را اجرایی کند. نمایندگی کردن فقط این نیست که من نماینده بخواهم برای فقرا کار کنم. قطعاً همه چنین نیتی دارند. مجلسی میتواند برای فقرا کار کند که ساختار کارشناسی داشته باشد. وقتی اتفاقات سال ۷۹ در آبادان رخ داد، با توجیه کارشناسی توانستیم آن بحران را به دریچه تازهای از فرصت تبدیل کنیم و امتیازات متعددی از دولت به نفع منطقه گرفتیم.
اما دانشگاهیان؛ دانشگاهیان عموماً راهکار اجرایی نمیدهند. وظیفه اصلی آنها نقد اجتماعی است اما در کشورهای دیگر، سبد روشنفکر و دانشگاهی بسیار متنوع است. ما در روشنفکران آمریکایی، پراگماتیستها را داریم که برای هر موضوع جزئی راهکار میدهند. همچنین NGOهایی در همه زمینهها مشغول به کار هستند که از حقوق جامعه؛ از حیوانات گرفته تا زندانی سیاسی دفاع میکنند. پای همه اینها هم دانشگاهیانی هستند که در این حوزهها تولید دانش میکنند.
درست است که بخشی از روشنفکران به نقد اجتماع میپردازند اما کسانی از دانشگاهیان هم هستند که به ارائه راهکارهای اجرایی میپردازند. در ایران وضع اینگونه نیست. برای مثال نه تنها راهکاری برای محو فقر از سوی دانشگاه ارائه نمیشود، بلکه به محض اینکه ما راهکاری اعلام میکنیم با نقد و هجمه آنها روبهرو میشویم. از سال ۷۴ که قانون حمایت از زنان بدسرپرست تصویب شد که طبق آن باید به آنها ۵۰درصد حداقل دستمزد پرداخت میشد تا سالهای پیش پرداختیها به ۱۲درصد هم نرسیده بود. ما این را به ۵۰درصد رساندیم. دوستان دانشگاهی ما به جای دست مریزاد، در رسانهها مدعی شدند که این هم رقمی است؟! وقتی ساختار بیمه همگانی را راه انداختیم، یکی از دانشگاهیان از ما حمایت نکرد. یک مقاله در دفاع از این طرح بیاورید. ما در دفاع از حقوق فقرا از هیچ بخشی از جامعه فکری حمایت نمیشویم.
همشهریآنلاین/ ۱۵ اسفند ۹۶